ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
سلام بر تک تک دوستان....
هرچند تو نظر سنجی کم شرکت کردین ولی میخوام از امشب شروع کنم ب نوشتن خاطرات کاروان راهیان نور دانشگاه پیام نور (91) میخوام با نظراتون من رو همراهی کنین......
مقدمه
هدفم از نوشت این خاطرات گذری زدن ب خاطرات خوب و بدی ک با این کاروان داشتم....
من برای بار اول سال 84 ب صورت زائر عازم مناطق عملیاتی جنوب کشور شدم...
و بعد از 84 یعنی از سال 85 ب عنوان خادم در کاروان های راهیان نور خدمت کردم و شدم خادم الشهداء ........
در کاروان های دانش آموزی ، دانشجوی ، بسیج شهری و...... خادمی کردم.....
اوایل دوس داشتم ک بعنوان امنیت کاروان برم ک بعد از سال 87 فهمیدم ک هیچ صفای نداره(پسرها میدونن من چی میگم(یعنی از لحاظ خوردو خوراک صفا نداره)) و از سال 87 ب بعد بعنوان پشتیبانی کاروان خادم بودن خودمو ادامه دادم تا ب امروز ک میخوام خاطرات سال 91 رو بنویسم....
منتظر نظراتتون هستم.......
التماس دعا
سلللللللللااااااااااااااااااااام.....
کیف احوالک؟....خوبید ان شالله....آقا خاطره طنزم دارید؟...من منتظرم...فقط قالب وبتون یکم حرصم ودر میاره...آقا قابیل دونستید به ماهم سربزنید....
سلااام....
ممنون ک سر زدین....
در حال قالب نویسی هستم برا وب انشااله ب زودی عوض می شه ....
بله طنز هم هست
منتظر نظراتون هستم ....
یا علی
سلام قردش ...
هارداسان به؟ اومده بودم قسمت دوم سریال راهیان نور رو بخونم. بنویس دیگه ...
آقااااااااااااا والا اینترنتم قطع شده بود ببخشید
مامنتظریم...یاعلی...
ممنون ک سر می زنید
سلام دااااااااش...
آقا پس کو خاطرات؟
بی خیال مقدمه بزن به خاطرات شلمچه و بیمارستان آبادان
سلام دااااش
باشیوا دولانیم اون آخرین روز بود بیمارستان طول میکشه تا برسم ب اون مقطع.....
ولی چشم سعی میکنم هر شب دو قسمت بذارم
سلام داااش محسن گلم ...
داااش آداماااا حالت ال وریر خاطره یازسین. بابا برو اصل کار. بنویس. بگم از چی ها بنویسی. ن ولش کن.
آقا ایندی ک من حالت ال وریب خاطره یازام چی کار کنم.
ولی انصافا هیچ سفری جای راهیان رو نمی ده. واخ ک چقد دلم ی کاروان می خواد از جنس نور مثل پیام نور. بزنی ب جاده و تا آخرش بری. اولش از شلمچه شروع کنی و تو شلمچه وداع کنی بیایی.
آقا اجرت با مادر شهداء ...
التماس دعا
سلام حاجی دااااش
دا ایستیرم یازام دا اما یواش یواش....
بلاخره هرکی ی خاطراتی داره داداش توام شروع کن ب نوشتن....
دس رو دلم نذار داشت بدجور خونم هاااا