-
مردانگی ...
دوشنبه 4 آذر 1392 16:21
مردانگی آنجاست … جایی که پسر بچه ای هنگام بازی برای اینکه دوست فقیرش خوراکی هایش را بخورد، نقش فروشنده را بازی کرد! چراغ قرمز فرصت کوتاهی ست تا در آینه ی ماشین خیره شوی به سپیدی موهایت … “مرگ از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیک تر است !” ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ! ﮐﭙﻲ ۱۰۰ﺗﻮﻣﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ نیس … مواظب حرف هایتان باشید، حرفها گاهی از...
-
چند تا ...
دوشنبه 4 آذر 1392 16:16
ﯾﺎﺩﻣﻪ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﺎﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻬﺸﺖ ﺯﻫﺮﺍ ﺳﻌﯽ میکردم ﭘﺎﻡ ﺭﻭ ﻗﺒﺮﺍ ﻧﺮﻩ؛ ﺗﺎ ﺭﻭ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺟﯿﮕﺮﻡ ﺁﺗﯿﺶ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ؛ ﭼﺸﺎﻣﻮ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻢ و ﺗﻮی ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ … ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺖ، ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ… ﻣﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ، ﻗﺪﯾﻤﯽ ﻫﺎ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ ﺗﺮ و ﺟﺪﯾﺪﯼ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺳﻨﮓ ﺷﮑﯿﻞ ﺗﺮ! ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﯼ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﻗﺒﺮ ﭘﺎﻡ ﺭﻓﺖ یا ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪﺗﺎشون ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ﺍﻣﺎ...
-
سجده آخر
دوشنبه 4 آذر 1392 15:40
تازه آمده بود خط مقدم، به قول بچه ها صفر کیلومتر بود… صدای اذان که شد مثل همه مهیای نماز شد؛ دنبال آب میگشت برای وضو که حاجی با صدایی مهربون گفت: تیمم کن؛ از خاک این دشت پاک تر پیدا نمیکنی! خندید و گفت: پاک ترین نمازم رو با پاک ترین خاک میخونم! راست میگفت… سجده ی آخر، خاک پاک دشت با خونش پاک تر شد؛ ترکش لعنتی کار خودش...
-
حرف دلم برای کسانی که.......
یکشنبه 3 آذر 1392 22:46
سلام..... زیر پایشان ک له شدم ........... روی سرشان جا پیدا کردم ............... البته به عزت و شرف لااله الا الله .......
-
هفته بسیج بر شما بسیجیان دلاور مبارک.....
جمعه 1 آذر 1392 18:16
بسیجی اصلا احتیاج به محافظه کاری ندارد و به دنبال از دست دادن چیزی نیست; یک کارت عضویت دارد و آن هم سند شهادتش است. مقام معظم فرماندهی کل قوا حضرت امام خامنه ای
-
عاشورای حسینی درس عبرتی باشد برای تیم مذاکره کننده.....
جمعه 1 آذر 1392 17:23
تحریم ها لغو می شود ... اما بعد کشته شدن حسین(ع) ...! این آب از گلوی کسی پایین نمی رود ...
-
خاطرات راهیان نور ( قسمت چهارم )
چهارشنبه 29 آبان 1392 00:44
سلام ب دوستان عزیز بله از اونجا موندیم ک خوابگاه رو تحویل دادیم..... بعد ماشین رو بردارشتیم رفتیم آشپزخونه و آب جوش گرفتیم آوردیم دادیم ب ملت تا حال کنن بعد بگن پشتیبانی اکیپش بده... حالا بماند سر سرعت رفتن دوتا از تریموس ها چپ و خالی شدن..... من و داش نویدم ک 43 ساعت بود نخوابیده بودیم اومدیم خوابگاه برا استراحت ک...
-
دست خط آ مهدی باکری فرمانده لشکر همیشه پیروز عاشورا
دوشنبه 27 آبان 1392 08:55
-
خاطرات راهیان نور ( قسمت سوم )
شنبه 25 آبان 1392 23:27
سلام بر بچه حزب الهی ها..... خوب از اونجا موندیم ک عشق آغاز کرد.... نشستم پشت رول و تو برف و کولاک شروع ب رانندگی کردم داش نوید هم ک پشت سرهم بهم خدمات می داد مثل : چای ، چیپس ، تخمه ، آهنگ های انقلابی!!! و از همه مهمتر میلچه (مگس) ( بچه های خودی می دونن من چی میگم ).... ماشین ما هم ک شهرت بازلیخ بود روش گردون بود تو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 آبان 1392 21:11
ای آن که غمت مسئله آموز من است شور غم تو در دل پرسوز من است روزی که حسین ! بر تو من گریه کنم سوگند به تو که بهترین روز من است . . .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 آبان 1392 20:55
دانی که چرا مهر جبین خاک حسین است؟ / چون قبله ی دل پیکر صد چاک حسین است دانی که چرا چوب شود قسمت آتش؟ / بی حرمتیش بر لب و دندان حسین است دانی که چرا آب فراتست گل آلود؟ / شرمنده زلعل لب عطشان حسین است دانی که چرا کعبه ی حق گشته سیه پوش / یعنی که خدا هم عزادار حسین است . . .
-
سلام محرم.........
دوشنبه 13 آبان 1392 23:28
محرم زمان بالیدن است نه فقط نالیدن ، بساطش آموزه است نه موزه ، تمرین خوب نگریستن است نه خوب گریستن ، نماد شعور مذهب است نه فقط شور مذهب ( پست ثابت )
-
خاطرات راهیان نور ( قسمت دوم )
دوشنبه 13 آبان 1392 06:43
سلام دوستان ....... ( ببخشید قسمت دوم را دیر نوشتم اینترنتم قطع بود ) خوب راهیان رفتن من سال 91 شده بود ی پروژه ملی ، قرار بود پارسال 4 بار برم مناطق ولی همش 2 بار شد ، پنج شنبه 91/12/17 بود ک داش نویدم بهم زنگ زد ک شنبه میریم میای اسمتو بزنیم تو حکم ، اولش قرار بود ک نرم چون مرخصی نداشتم ، ولی زدم ب سیم آخر...
-
خاطرات راهیان نور ( قسمت اول )
چهارشنبه 8 آبان 1392 22:13
سلام بر تک تک دوستان.... هرچند تو نظر سنجی کم شرکت کردین ولی میخوام از امشب شروع کنم ب نوشتن خاطرات کاروان راهیان نور دانشگاه پیام نور (91) میخوام با نظراتون من رو همراهی کنین...... مقدمه هدفم از نوشت این خاطرات گذری زدن ب خاطرات خوب و بدی ک با این کاروان داشتم.... من برای بار اول سال 84 ب صورت زائر عازم مناطق عملیاتی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 آبان 1392 22:59
بسم رب الزهرا ُ ام الشهدا سراپا گوش بودم ! با بغض تعریف می کرد : زمان جنگ ، یه پسر از این لات هایی که از چند متریش داد می زد چه جور آدمیه ، آمده بود جبهه ! با زور می خواست که یه کاری انجام بده ! جبهه آمدنش هم با زور و قلدری بود ! بلاخره بعد از کی دعوا و جدل قرار شد راننده باشه ! بعد یه مدت قلدر بازی ها و زورگویی هاش...
-
کی گفته شهدا زنده نیستن این جواب به کفر ورزیدن بعضی از آدم های روشن فکر است که آیات قران را قبول ندارن......
سهشنبه 7 آبان 1392 22:34
به گزارش خبرنگار گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس ، هویت یکی از شهدای گمنام که در کهف الشهدای ولنجک به خاک سپرده شد مشخص شد. ابراهیم رنگین، مسئول ستاد معراج الشهدای مرکز در گفتگو با فارس گفت: «با اصرار مادر این شهید که چندین بار خواب فرزند شهیدش را دیده بود و از طریق آزمایش DNA هویت یکی از شهدای گمنام دفن شده در...
-
کاروان در راه است......
سهشنبه 7 آبان 1392 20:19
حکمت باران در این ایام می دانی که چیست ؟!..... آب و جارو می شود بهر محرم کوچه ها.... الهم ارزقنی توفیق زیارت الحسین ( ع ) فی الدنیا .......... و الهم ارزقنی شفاعت الحسین ( ع ) فی الآخره....... التماس دعا
-
شعر شلمچه سروده حضرت آقا.....
سهشنبه 7 آبان 1392 20:12
ز آه سینه ی سوزان ترانه می سازم چو نی زمایه ی جان این فسانه می سازم به غمگساری یاران چو شمع می سوزم برای اشک دمادم بهانه می سازم پر نسیم به خوناب اشک می شویم پیامی از دل خونین روانه می سازم نمی کنم دل از این عرصه ی شقایق فام کنار لاله رخان آشیانه می سازم در آستان بخون خفتگان وادی عشق برون ز عالم اسباب خانه می سازم چون...
-
حرفم به دختر پسر های امروزی........
سهشنبه 7 آبان 1392 02:02
دلت را به هر کسی نسپار..... این روزها مردم از سپرده ها بهره میخواهند....
-
حقیقت تلخ
سهشنبه 7 آبان 1392 01:51
-
سلام خدا....
سهشنبه 7 آبان 1392 01:21
سلام خدا جونم خوبی؟؟؟؟؟؟؟ اومدم امشب یه گپی با هم بزنیم راستش یه نمه بی حوصلم یه چی بگم تو هم دلت میگیره مثل من؟ وقتی دلت میگیره گریه ام میکنی؟ اونوقت تو هم مثل من سرت و میکنی تو بالشت یا نه یه کسی هست میری تو بغلش؟ آخه میدونی من هر کار میکنم بالشم آرومم نمیکنه با دیوارم آبم تو یه جوب نمیره اما دمش گرم وقتی میرم حموم...
-
پدر موشکی ایران.....
یکشنبه 5 آبان 1392 22:46
بچه محله سرچشمه، جوانکی لاغر اندام و سر به زیر با موهای فرفری که مانند بسیاری از جوانان نسل انقلاب، پاسداری از نهضت را تکلیف خود دانست و به صف سپاهیان روحالله پیوست و سرباز فرمانده کل قوا شد. بعد از شهادت علی (برادرش) در سوسنگرد که از کودکی انس زیادی با هم داشتند، عزمش بیش از پیش جزم شد و با نبوغ بیحدش، کاری را...
-
پرستوی گمنام کانال کمیل....
شنبه 4 آبان 1392 23:54
ابراهیم در اول اردیبهشت سال 36 در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود . او چهارمین فرزند خانواده بشمار می رفت . با این حال پدرش مشهدی محمد حسین به او علاقه خاصی داشت. او نیز منزلت پدر خویش را بدرستی شناخته بود. پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را یه یهترین نحو تربیت نماید. ابراهیم نوجوان بود...
-
شهداء شرمنده ایم ...
جمعه 3 آبان 1392 18:45
در تفحص شهداء دفترچه جیبی شهید شونزده ساله ک گناهانش را نوشته بود پیدا شد: در این هفته یک شب بدون وضو خوابیدم، خنده بلند در جمع کردم، غرور در بازی وقتی ک گل زدم، نماز شب را بدون دقت خواندم، فرمانده در سلام از من سبقت گرفت، ذکر روز شنبه را فراموش کردم و جمعه ب جای هزار صلوات هفتصد صلوات فرستادم. شهداء شرمنده ایم، خیلی...
-
خادم الشهداء
جمعه 3 آبان 1392 18:09
اینجا تنها مکانی کوچک و سر بسته نیست برای گرد هم آمدن، اینجا به راستی محل رفت و آمد ملائکه است و از ملائکه بالاتر. محل آمد و شد اشرف مخلوقات. آنها که به راستی آدمیت را تجربه کردند. آنها که امروز هم همچون کودکان تازه متولد شده سفید پوش و کوچک به این مکان آورده می شوند، بی نام و نشانند همچون مادرشان. می آیند تا طوافشان...