خادم الشهداء
خادم الشهداء

خادم الشهداء




دانی که چرا مهر جبین خاک حسین است؟ / چون قبله ی دل پیکر صد چاک حسین است               


دانی که چرا چوب شود قسمت آتش؟ / بی حرمتیش بر لب و دندان حسین است


دانی که چرا آب فراتست گل آلود؟ / شرمنده زلعل لب عطشان حسین است


دانی که چرا کعبه ی حق گشته سیه پوش / یعنی که خدا هم عزادار حسین است . . .

سلام محرم.........



محرم زمان بالیدن است نه فقط نالیدن ،


 بساطش آموزه است نه موزه ، 


تمرین خوب نگریستن است نه خوب گریستن ، 


نماد شعور مذهب است نه فقط شور مذهب 




( پست ثابت )

خاطرات راهیان نور ( قسمت دوم )




سلام دوستان .......


( ببخشید قسمت دوم را دیر نوشتم اینترنتم قطع بود )


خوب راهیان رفتن من سال 91 شده بود ی پروژه ملی ، قرار بود پارسال 4 بار برم مناطق ولی همش 2 بار شد  ، 


پنج شنبه 91/12/17 بود ک داش نویدم بهم زنگ زد ک شنبه میریم میای اسمتو بزنیم تو حکم ، اولش قرار بود ک نرم چون مرخصی نداشتم ، ولی زدم ب سیم آخر اومدم.............


شنبه صبح تصمیم گرفتم ک برم ، به نوید زنگ زدم گفت ک شب ساعت 9 حرکت می کنند از تبریز ، قرار شده بود ک منم از تهران حرکت کنم ک از زنجان پیوست بشم بهشون.....


طبق معمول از ساعت 6 صبح رفتم سرکار و اون روز تا 6 بعد از ظهر سرکار بودم ک کارا رو کامل تموم کنم ک وجدان درد کاری نداشته باشم ...!!!!


شیک و مجلسی ساعت 8 شب زدم از خونه بیرون ب سمت ترمینال و از اینجاست ک خاطرات شروع می شه....


شانس من بود ک ترمینال ماشین نبود مجبور شدم ته ته اتوبوس بشینم ، شکر خدا از همه جای اتوبوس سوز میومد دوووننندووممم داااا زنجاناجان ............


ساعت 11 رسیدم زنجان ولی ب نوید ک ز زدم گفت 50 کیلومتر موندیم منم نشستم ترمینال ساعت 12 رفتم ب سمت عوارضی ک پیوست بشم ب کاروان.......


الله قبول السین ساعت 12.30 بعد یخ زدن من آآآآ نوید تشریف آوردن با ی ماشین شاسی بلند کاپرا ( چینی ) ک تو کل کاروان تک بود ....


نشستم تو ماشین بعد کلی ماچ و بوس تازه فهمیدم ک شامی ک آقای راننده ک اونم اسمش نوید بود  خورده مسمومش کرده ، مجبور شدم خودم بشینم پشت رول ، بعد رد کردن عوارضی زنجان نگه داشتم تا بچه ها رو ببینم و اونارو هم ماچ کنم پیاده شدم اول با داداش احمدم کف احوال کردم  و رو بوسی ، بعد هم هیچکس رو نمیشناختم ولی اونا من رو میشناختن ولی منم کم نیاوردم گرم کف احوال کردم.... آمار گرفتم ک محمد ( حاجی ) کجاس گفتند ک خراب شده البته ماشینشون هاا ( یعنی 4تا دکتر تو ی ماشین بودن ک نمیدونستن ماشین داره بنزین تموم میکنه ) حالا بگذریم......


15 مین از وایسادنمون نگذشته بود ک یکی از اتوبوس های خواهران نگه داشت و برادر محمد ( تخریب چی ) پیاده شد .....!!!

بعد کلی حرف زدن قرار شد اکیپ پشتیبانی زودتر حرکت کنه....


نشستم پشت رولو یا علی گفتیم و عشق آغاز شد .....


خاطرات راهیان نور ( قسمت اول )

 

    



سلام بر تک تک دوستان....


هرچند تو نظر سنجی کم شرکت کردین ولی میخوام از امشب شروع کنم ب نوشتن خاطرات کاروان راهیان نور دانشگاه پیام نور (91)  میخوام با نظراتون من رو همراهی کنین......


مقدمه


هدفم از نوشت این خاطرات گذری زدن ب خاطرات خوب و بدی ک با این کاروان داشتم....

من برای بار اول سال 84 ب صورت زائر عازم مناطق عملیاتی جنوب کشور شدم...

و بعد از 84 یعنی از سال 85 ب عنوان خادم در کاروان های راهیان نور خدمت کردم و شدم خادم الشهداء ........

در کاروان های دانش آموزی ، دانشجوی ، بسیج شهری و...... خادمی کردم.....

اوایل دوس داشتم ک بعنوان امنیت کاروان برم ک بعد از سال 87 فهمیدم ک هیچ صفای نداره(پسرها میدونن من چی میگم(یعنی از لحاظ خوردو خوراک صفا نداره))  و از سال 87 ب بعد بعنوان پشتیبانی کاروان  خادم بودن خودمو ادامه دادم تا ب امروز ک میخوام خاطرات سال 91 رو بنویسم....



منتظر نظراتتون هستم.......


التماس دعا






    بسم رب الزهرا ُ ام الشهدا

 

سراپا گوش بودم ! با بغض تعریف می کرد :

 

زمان جنگ ، یه پسر از این لات هایی که از چند متریش داد می زد


چه جور آدمیه ، آمده بود جبهه ! با زور می خواست که یه کاری انجام بده !


جبهه آمدنش هم با زور و قلدری بود ! بلاخره بعد از کی دعوا و جدل قرار


شد راننده باشه ! بعد یه مدت قلدر بازی ها و زورگویی هاش تبدیل


شده بود به یه سکوت ! توی چشماش یه غم عجیبی دیده میشد که دلیلش


رو نمی دونستم ! بعد از چند ماه یه روز که تو ماشین نشسته بودیم


با بغض گفت : (( آقا سید یعنی خدا ما رو می بخشه ؟ )) با خنده بهش گفتم: 

ادامه مطلب ...

کی گفته شهدا زنده نیستن این جواب به کفر ورزیدن بعضی از آدم های روشن فکر است که آیات قران را قبول ندارن......


                                 

به گزارش خبرنگار گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، هویت یکی از شهدای گمنام  که در کهف الشهدای ولنجک به خاک سپرده شد مشخص شد.

ابراهیم رنگین، مسئول ستاد معراج الشهدای مرکز در گفتگو با فارس گفت: «با اصرار مادر این شهید که چندین بار خواب فرزند شهیدش را دیده بود و از طریق آزمایش DNA هویت یکی از شهدای گمنام دفن شده در کهف‌الشهدای ولنجک تهران مشخص شد».

وی افزود، نام این شهید «مجید ابوطالبی» بوده و  سال 61 در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه سومار به شهادت رسیده است. برادر دیگر این شهید فرید ابوطالبی نیز جزو شهدای سال‌های دفاع مقدس است. 

ادامه مطلب ...

کاروان در راه است......




حکمت باران در این ایام می دانی که چیست ؟!.....


آب و جارو می شود بهر محرم کوچه ها....


الهم ارزقنی توفیق زیارت الحسین ( ع ) فی الدنیا ..........

                                 و

الهم ارزقنی شفاعت الحسین ( ع ) فی الآخره.......


التماس دعا                            

                                                   

شعر شلمچه سروده حضرت آقا.....

   



ز آه سینه ی سوزان ترانه می سازم

چو نی زمایه ی جان این فسانه می سازم

به غمگساری یاران چو شمع می سوزم

برای اشک دمادم بهانه می سازم

پر نسیم به خوناب اشک می شویم

پیامی از دل خونین روانه می سازم

نمی کنم دل از این عرصه ی شقایق فام

کنار لاله رخان آشیانه می سازم

در آستان بخون خفتگان وادی عشق

برون ز عالم اسباب خانه می سازم

چون شمع بر سر هر کشته می گذارم جان

زیک شراره هزاران زبانه می سازم

زپاره های دل من شلمچه رنگین است

سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم

سر وتن و دل و جان را به خاک می فکنم

برای قبر تو چندین نشانه می سازم

کشم به لحظه ی شوریدگی بساط ((آمین ))

کنون که رفت سفر چون کرانه می سازم


                                                                 مقام معظم رهبری

حقیقت تلخ

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.